Sunday, October 18, 2009

چرا هر چی بدت میاد سرت میاد

بابام تعریف می کنه اون زمون ها که بچه بودند، یه آقایی بود که همیشه چسبیده به دیوار راه می رفت. این آقا عقیده داشت که این تنها راهیه که می شه از چرخ جداشده ی اتوبوس که ممکنه به سمت آدم بیاد، در امان موند. قضیه ی چرخ اتوبوس اینه که اون موقع یه بار (یا شاید هم چندبار) اتفاق افتاده بود که یکی از چرخ های اتوبوس جدا شده بود و غلتان به سمت آدم ها رفته بود. یادم نیست که موجب مرگ یا زخمی شدن کسی شده بود یا نه. خلاصه این که این آقا همیشه اون قدر نزدیک به دیوار راه می رفت که یه بازوش رو دیوار کشیده می شد. اما این آقا روزی مُرد ... یکی از چرخ های یه اتوبوس جدا شد و غلتید به سمت این آقا و موجب مرگش شد. ا

واسه همینه که از قدیم و ندیم گفتن "هرچی بدت میاد، سرت میاد". ا


به نظر من به جای این که چیزهایی رو که بدمون میاد و یا ازشون می ترسیم، لیست کنیم و هی به خودمون یادآوری کنیم که "من از آسانسور بدم میاد" (خودمو میگم ) ، انقدر به شون اهمیت ندیم. یه بازی (در واقع آمارگیری) وبلاگی هست که اون چیزایی رو که خوش مون میاد و اون چیزایی رو که بدمون میاد، می نویسیم. من از این بازیا خوشم میاد. گاهی آدم با این کار خودش رو بهتر می شناسه. اما وقتی برای چیزایی که بدمون میاد ازشون این قدر فکر می کنیم، بعد که دور و برمون رو نگاه می کنیم می بینیم که اوووف! چقدر چیز هست که ازشون بدمون میاد! بابا زندگی کوفت و زهرمارمون می شه! ا
*


4 comments:

  1. ای گفتی ای گفتی
    اتفاقا دیروز داشتم فک میکردم اگه بطری آب تو یخچال ابیفته رو پام چی کنم صبح رفتم در یخچال باز کردم تلپ افتاد رو پام خورد شد
    اتفاقا یه دوستی هم دارم همش میترسه دوس دخترش حامله شه برم بهش بگم فکر سیسمونی باشه پس

    ReplyDelete
  2. کاملا درسته! بحثه همون دادن انرژی و این حرفاست

    ReplyDelete
  3. بیچاره مرده چه بد مرده ها !
    این قربونیت هم خیلی باحال بود .

    ReplyDelete
  4. فکر می‌کنم چیزی که ازش می‌ترسیم اتفاق میوفته . بیا از چیزی نترسیم .

    ReplyDelete