Thursday, June 3, 2010

استقبال

قبلنا یه گربه ی ولگرد داشتم که به محض این که از سرویس پیاده می شدم و وارد کوچه می شدم، میدویید سمت من و با هم میرفتیم خونه. عاشقش بودم. چند وقت پیش، یه گربه ای دیدم تو حیاط خونه ی مامان بزرگم، فکر کنم شب هفتم مامان بزرگم بود. آرزو کردم این گربه بدون دردسر بیاد پیشم. و این طور هم شد و کلی رفیق شدیم. همیشه با یاد اون لحظه شاد می شم. ا
شدیدا دلم می خواد خونه ای داشته باشم که وقتی واردش می شم، یه حیوونی مثل سگ یا گربه، بیاد به استقبالم و دورم بچرخه و بخواد نوازشش کنم. یکی از دوستام می گفت "چه آرزوی مزخرفی داری! خب، دلت بخواد خونواده ات بیان استقبالت!" ولی من همچنان دلم می خواد یه حیوونی که بخواد نوازشش کنم، بیاد به استقبالم. ا
*
یه دفعه دو تا از دوستام گفتن که "اگه تو گربه نگه داری، ما نمیایم خونه ات، گربه بیماری میاره". یه دفعه یه گربه رو تو محوطه ی دانشگاه نوازش کردم و یکی از دوستام گفت "تا دستت رو نشوری، حق نداری به من دست بزنی!!" یه دفعه جلوی یه مغازه، چند تا همستر رو تو قفس شیشه ای (؟!) دیدم و ایستادم و نازشون کردم. دوستم گفت "به من دست نزن!" ا
واقعا متنفرم از این حرف شون! این ها فکر می کنن حیوون صرفا واسه این به وجود اومده که بیماری بیاره! در حالی که خود انسان منبع تمام بیماری های وحشتناکه، که بیماری های روحی بدترین شونه. این چه ملت مزخرفیه که من بین شون زندگی می کنم که وقتی به یه حیوون دست می زنی، دیگه حق نداری به آدم ها نزدیک شی؟! این همه اشیاءِ کثیف دور و برمونه، از پول گرفته تا دستگیره ی دسشویی! که راه انتقال خیلی از بیماری هاست. ولی به نظر می رسه ملت مشکل چندانی با این ندارن و بعد از گرفتن دستگیره های متعدد و سکه ها و اسکناس های متعدد تو دستم، اجازه میدن دستشونو بگیرم. والا این ملت خودش نجس ترین ملت دنیاست، تعارف که نداریم! ا

6 comments:

  1. عاليه مي‌دوني من چقد دوستت دارم؟ مي‌دوني تو تبلوري از وجود مني؟ قسمتي از ذهنيات من هميشه ذهنيات تو هم بوده...
    خيلي برام عزيزي دختر. انگار خودمي بخدا!!!
    حتي علايق‌مونم يكيه. نقاشي و مترجمي كاراييه كه من عاشقشونم و مطمئنم در آينده يكي از اينا رو انتخاب مي‌كنم. البته اگه جبر زمون رو نديد بگيريم (;

    ReplyDelete
  2. اتفاقا منم اینقدر حیوون خونگی دوست دارم،چند بار هم فکر کردم یه سگ یا
    گربه بگیرم ولی دقیقا توی مراحل آخر یاد مو میافتم پشیمون میشم
    من مثل بقیه فکر نمیکنم حیوون کثیفه خیلی هم دوست دارم ولی چه کنم از مو متنفرم چندشم میشه

    ReplyDelete
  3. خب اين رو هم بايد پذيرفت كه توي مملكت ما، هنوز مسئله ي نگهداري از حيوان خانگي جا نيافتاده.

    ReplyDelete
  4. به شدت با شما موافقم
    هیچوقت نتونستم موضعم و علاقه ام به حیوانات رو راحت بیان کنم بسکه واکنش دیگران اغلب بی خردانه است
    زیگزاگ عزیزم اشاره کرد مترجمین، اینم تفاهم دومم با شما
    موفق باشی

    ReplyDelete
  5. حالا یه چی میگم مدیون بهم بخندی من خیلی دوس دارم یه الاغ داشته باشم،واسه نگه داریشم رو خونه ی مدیر ساختمونمون حساب وا کردم جفتشون در یک کتگوری قرار میگیرن

    ReplyDelete
  6. موافقممم....اگه قبل از هر حرفی به این فکر میکردن خودشون کجا قرار گرفتند چیکار کرده اند می افتادند هیچ وقت این نوع طرز بیان رو نداشتند.....

    اسم همستر که گفتی یاد همسترمم افتادم که طفلی مرد
    http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/611/1830857-b.jpg
    این عکسشه...هروقت به یادش می افتم قلبممم درد میگیره چون نتونستم خوب مواظبش باشم

    *
    از کجا به کجا رسیدممم.....بازم این پسره جرات داشته ملخه رو دور کنه ....پسرای ما همینجوری خشک وایستاده بودن به پریدنای این دوست ما نگاه میکردند

    ReplyDelete